...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

ساده ترین شکل

عجیب است که نمی توان با ساده ترین شکل ممکن با انسان ها سخن گفت.

 

× چرا بعضی آهنگ قدیمی ها اینقدر خوبن : 

تا زدم یک جرعه می از چشم مستت 

تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت

شد زمین مست 

آسمان مست 

بلبلان نغمه خوان مست

باغ مست و باغبان مست

طاقت بیار رفیق

به عطیه میگم کاش اینقدر یهویی صفحه رو نمیاوردم پایین. اون موقع که قلبم محکم و تند می زد دوست داشتم. 

فکر نمی کردم نتیجه کنکورو روی کوه و کنار عطیه و نورا ببینم :) :*

بله و در کمال تعجب رفتنی نشدم و موندنی شدم

حالا باید با چیزایی رو به رو بشم که زن عمل میخواد و مسیر سخت تریه! 

طاقت میارم ... 

 

در ستایش عشق

برخلاف چیزی که به نظر می رسه، عاشقی کردن یعنی دوست داشتن تمام و کمال کسی که ۱۰۰ درصد شرایط دلخواه لیست رویاهات رو نداره! شاید ۶۰ یا ۵۰ درصدشو داشته باشه یا هر درصد دیگه ای!

هیچ کس قبل از عاشق شدن انتخاب نمی کنه. هر کی عاشق میشه اصلا یادش میره لیست رویایی شرایط و ویژگی های دلخواهش چی بوده! یادش میره چی می خواست و چی فکر می کرد. اصلا قشنگی عشق به همین جا به جا کردن مرزهای فکره! یا به قول دکتر شیری تغییر دادن مختصات!

اما اونایی که عاشق نیستن فکر می کنن عاشق ها واسه این عاشقن که شخص تماما ایده آلشونو پیدا کردن. 

اصلا قشنگی عاشقی کردن به همین دیدن زیبایی ها و خوبی ها توی نقص هاست، عاشقی کردن دوست داشتن کسی با تمام حفره هاشه! یعنی من تاییدت می کنم و قبولت دارم و برای تایید و قبول کردنت می تونم هزارتا توجیح و دلیل هم برای خودم بتراشم

واسه همینه که هرکسی با دلایل منطقی میخواد یه عاشق رو از مسیرش منصرف کنه، موفق نمیشه!!

درسته که این روزها عاشق نیستم ولی در زندگانیم خیلی عاشقی کردم و همین به قلبم عمق داد. غم ها و رنج های عشق قلبو عمیق می کنن. شبیه کندن زمین و رسیدن به آب! 

درسته که قصه های من پایانشون شاد و شیرین نبوده ولی هیچ موقع از عاشقی کردن هام پشیمون نمیشم. می دونین این یه حال شخصیه با عشق نه لزوما با اشخاص یا حتی اشیا!! 

همون ماجرای "ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ، ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما" 

خواستم بگم هیچ وقت از خودتون پشیمون نشید اما من مشکلم همیشه این بود که دکمه استاپی برای عاشقی کردن نداشتم. شاید خاصیتش بود ولی دکمه استاپ یه وقتایی لازمه. جنبه محافظتی داره. یه جایی باید عشقو به خودت برگردونی و از خودت مراقبت کنی. عشق اگر جای درست صرفش نکنی فقط تلخی هاتو بیشتر می کنه.

می دونم آدم های عاشق خاصیتشون جرات و دل به دریا زدن و ناامید نشدنه اما شاید بشه بالاخره یاد گرفت و بیشتر مراقب بود! اینکه حواست باشه داره برات چه اتفاقی میفته و خودتو سپردی دست چه جریانی! رودخونه داره کجا میره؟ بالاخره باید زنده موند و زندگی کرد اونم با کیفیت خوب. کسی نمی دونه چی میشه. یه وقتایی هر کاری هم می کنی باز نمیشه. یا یه چیزایی اشتباهه در تو که فعلا متوجهشون نیستی یا اسباب و وسائل جهان و کائنات همراهی نمی کنن یا ... ! هر چیزی ممکنه

با همه نشدن ها و تلخی ها اما هیچ وقت از عشق ناامید نشو! عشق از بین رفتنی نیست چون یه شخصیت مجزا داره برای خودش و تو توی زندگیت هیچ وقت موفق به ملاقات حضرت عشق نمی شدی مگر با حضور الهام بخش معشوق!! عشق همیشه در انواع و چهره های دیگه خودشو بهت نشون می ده فقط کافیه قلبتو گشوده نگه داری و از عشق ناامید نشی و انکارش نکنی!

 

" و در پایان 

عشق پیروز است ... "

 

 

× فکر می کنم این نوشته ها یه روزهای دور یا نزدیک به درد آدم هایی می خوره که بهشون برخورد می کنم و ممکنه به همچین جمله هایی احتیاج داشته باشن. 

خودم که احتیاج داشتم!

ممکنه من اون روز توی مود و حال اونا نباشم یا نتونم منظورمو بهشون بگم. نوشته ها قوی ترن گاهی

چشمم روشن

گفت : هیچ وقت نمی تونم ولت کنم چون پیش تو خود واقعیم هستم

گفت : مسیر پر پیچ و خمی هست ولی جذابه

 

منظورمو فهمید و می خواست که برگرده و باشه مثل قبل

 

خوشحالم برمی گردی ستاره

 

نبودی زندگی زیادی بی رنگ و رو بود

زیادی جدی و زیادی سخت

 

خودش فکر می کرد من تصورم بهش عوض شده و از نظر من یه دختر بیهوده و سطحیه

بهش گفتم نظرم درباره ش عوض نشده گرچه واقعا تغییراتی کرده

چلچله ها

وقتی چلچله ها می رن به سفر های دورا دور ... 

کسی معبر بیداری من اما نیست

نشسته گرد سفر روی شانه ی روحم 

رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

 

تمام شهر به تعبیر خواب سرگرم اند 

کسی معبر بیداری من اما نیست

 

ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان

حریف درد دل رود غیر دریا نیست

 

+ نشانی - حالا که می روی - محمد معتمدی

یه دشت دور

نمی دونم دیگه کیا از اینجا رد میشن و میخونن اما اگر با من رابطه ای داشتی که الان دور و کمرنگ شده و دلیلش از طرف من برات مبهمه، این پست برای رفع ابهام نوشته شده (البته که حساب عطیه سوا از همه س و مطمئنم فقط اونه که همیشه می خونه) :

 

بحث سر این بود که یک دوست نزدیک و عمیق داشتن بهتره یا چند تا دوست مختلف و کمتر عمیق داشتن که من و الف باهم موافق بودیم روی یک دوست عمیق و نزدیک داشتن. چند لحظه بعد مریم درو باز کرد و گفت کارتون کی تموم میشه؟ همه خندیدیم از سوالش. بعد که مریم رفت الف از من پرسید، این همون بهترین رفیقته؟ منم گفتم آره آره بهترین رفیقمه. بعد گفت عجب. گفتم اره ولی تنها دوستمه. گفت تنها دوست و بهترین دوست!! و خیلی معنی دار خندید. 

.

.

می دونی چیه؟ دنیای من دنیای عمیق و پیچیده و تنهاییه. شبیه یه قصر قدیمی توی یه جای دور افتاده و بکر. یه جایی وسط یه دشت رویایی که شب ها ترسناک میشه. 

راه زیادی تا رسیدن به من واقعی هست. به این قضیه افتخار نمی کنم ولی متاسفانه همینطوره‌. با این حال من آدم سخت گیری نیستم. لازم نیست خیلی ایده آل باشی تا بتونی بیای به دشت و قصر من. فقط کافیه بفهمی یه دشتی هست که من اونجا زندگی می کنم تا بتونی بهش برسی. مطمئن باش می رسی و کمکت می کنم اگر خودت بخوای و واقعا دلت بخواد که منو ببینی و توی دشت نفس بکشی و بمونی. مهم ترین نکته ش اونجاس که بخوای این همه راه رو بیای و بمونی یا نه. 

می دونی من هیچ وقت کسی رو نمیندازم بیرون. فکر نمی کنم هیج وقت کسی رو بیرون انداخته باشم. 

وقتی آدم های مختلفی وارد زندگیت می شن، وقتی سرت شلوغه، وقتی جاهای مختلفی پیدا می کنی که بهشون سر بزنی، مجبوری از دشت من بری بیرون و مسافت طولانی که اومدی رو برگردی تا به جاهای دیگه زودتر برسی. 

واسه همینه که میفتی بیرون و نمی تونی برگردی. واسه همینه که راهو گم می کنی. سر جاده می ایستی و از من میخوای از دشتم بیام بیرون و بیام سر جاده که منو ببینی! اما این امکان نداره. من نمی تونم از خونه خودم خارج بشم. خارج از اونجا دیگه آدمی که قبلا دیدی نیستم. 

برای همینه که گمم می کنی. برای همینه که گمم کردی ... مریم خانوم ، میم و خیلی آدم های واقعی و مجازی دیگه (وقتی اون شب توی آخرین پیام برای میم نوشتم : گمم نکن ، منظورم دقیقا همین بود)

برای همینه دیگه نمی تونین برگردین چون خودتون نمیخواین، چون نمی تونین برگردین، چون مسافت زیادی تا من راه هست، چون اگر دوباره برگردین دیگه اینقدر راحت نمی تونین بین آدم ها و فضاهای مختلفی که پیدا کردین رفت و آمد کنین. چون نمی خواین ، نمی تونین یا دوست ندارین این همه راه رو بیاین و بمونین. 

راستش من همیشه گفتم که آدم مناسبی برای سرگرم شدن نیستم. سرگرمی خوبی نیستم. کیفیت خود واقعیم برای آدما توی رابطه های دوطرفه همون قدریه که بهم نزدیک باشن. سر جاده یا وسط جاده یا کجا؟ در حال نزدیک شدن یا در حال دور شدن؟ 

این جدا از روابط یک طرفه و یاورانه ایه که هدفم کمک به دیگریه و حالمو خوب می کنه و تمام که اونم سعی می کنم کمتر واردش بشم. 

پس با این اوصاف دیگه به خودت بستگی داره مریم. که بخوای بازم برگردی یا نه. وگرنه هر چه قدر بایستی سر جاده و اسم منو داد بزنی فایده نداره. دیگه پسوردی هم جواب نمیده چون کدی نداری. دیگه نمی تونی معنی چشم هامو بفهمی چون درواقع منو نمی بینی!

این انتخاب و میل خودت بوده وگرنه من کسی رو از قصر و دشتم بیرون نمی کنم. خودتون راهی که اومدین برمی گردین و خودتون هم اینو خوب می دونین. 

پس خودتو گیج نکن تنها رفیقم. مشکلی نیست من می دونم چه جوری هستم و بهت حق میدم. اما از من انتظار نداشته باش مثل قبل باشم. من نیستم چون تو خواستی بری و نباشی حداقل برای یه مدتی یا حتی برای همیشه. نمی دونم به خودت بستگی داره. به هرحال اگر واقعا بخوای برگردی من کمکت می کنم اما شاید واقعا به صلاحت نباشه.

خودت میگی به خاطر فکر و تصور رفتن منه که دور شدی اما خب بعید می دونم. شاید داری وارد مرحله جدیدی میشی که من دیگه توی اون مرحله جایی ندارم. و من هم همینطور شاید

 

در هر صورت این روزها که خیلی تنها هستم بهم واقعا فشار آورد نبودنت به هرحال. از رفتن ستاره ی آسمونم غمگین و گیج و عصبانی شدم.

دیگه دست من نیست بستگی داره به تو!

 

× نور مایند! من قبول کردم چیزهای خوب زمان می برن

روابطی که من دنبالشونم اصلا راحت به دست نمیاد

به بهانه شادمانی

دیشب وقتی چشم هامو بستم به این فکر کردم که معلوم نیست کی می میرم! قبل از سی بعد از سی بعد از چهل؟
داشتم فکر می کردم اگر آدم می دونست کی می میره یه جور دیگه می شد زندگی شاید

امروز صبح به این نتیجه رسیدم که هر چه قدر بیشتر روی این زمین و توی این روزگار زندگی می کنم بیشتر باورم میشه که قرار نیست معجزه ای اتفاق بیفته

آقای مهدی شادمانی از دنیا رفت چون بیماری بسیار سخت و بدخیمی داشت و معجزه ای رخ نداد ...

و خیلی اتفاقات دیگه. اما ما همیشه امید داریم به یه معجزه اما انگار هیچ معجزه ای برای ما نیست.

شاید امید معجزی ز مرده نیست و باید زنده بود. شاید ما آدم ها خودمون معجزه هستیم. خودمون و احوالاتی که درونمون رخ میده! مثل شادمانی که معجزه شد.

شاید مرگ و زندگی ، شاید رسیدن ها و نرسیدن هامون به دل خواسته ها و امیدها و آرزوهامون اون قدری مهم نباشه. شاید ما مهم تریم‌. اتفاقاتی که در ما میفته مهم تره.

زندگی نعمت بزرگ و عزیزیه . هر چه قدر هم ازش ناراضی باشیم باز هم یه خراش کوچیک بهمون بیفته کلی ناراحت و اذیت میشیم. برای همینه که حتی تا آخرین لحظه زندگی تمام تلاشمون رو برای زنده موندن می کنیم.

ولی خب این یه واقعیته که هممون یه روز ناگهانی یا غیرناگهانی تموم میشیم و کاش وقتی تموم میشیم حال درونمون خوب باشه. چون رنج جدایی بالاخره تموم میشه

داستان حلقه سبز

میخواستم بگم که خیلی ذوق کردم برات! خیلی بهم میای! از این به بعد دوست دارم بشم اون دختره که همیشه یه حلقه سبز دستشه! این بشه آدرس من 

نمی دونم چرا فکر می کردم یکی دیگه باید بهم هدیه بده همچین چیزیو اما حالا می دونم این دقیقا همون چیزی بود که خودم باید به خودم هدیه می دادم.

افتخار می کنم که از این به بعد من متعهدم به مراقبت و مهر ورزیدن و احترام گذاشتن به خودم و دوری کردن از هر رفتار ، راه و آدمی که اون سه امر مهم رو مخدوش کنه💖💐🍃🍃

همیشه ۱۰۰ درصد نخواهم بود اما همه تلاشم رو می کنم

یونگ : من به تنهایی برای زندگی خود کافی هستم

(که قطعا این به معنی بی نیازی از آدم ها و استقلال افراطی نیست)

کجاست کماندار ؟

باید بی رحم باشی به هرکسی که تونست راحت کنارت بزاره

با یه استدلال با یه حس! 

روی پای خودت باش و فراموش کن و فریاد بزن که فراموشت کنن

 

× وایولت اورگاردن تموم شد. چه قدر گریه کردم. ولی یه جایی توی گریه های وایولت ته دلم خالی شد. این که وایولت مطمئنه یه سرگردی هست توی سرزمین پری ها و از روحش محافظت میشه و به یاد و مراقب وایولت می مونه. نیست ولی وایولت می تونه حضور قوی و همراهش رو احساس کنه. 

یه لحظه از این که همه کس و همه چیز توی ذهنم فرو ریخته اذیت شدم. از اینکه چه قدر یه چیزایی برام بی معنی شده اذیت شدم. از اینکه نمی تونم به خودم اجازه یادآوری بدم اذیت شدم. 

از "هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ... " اذیت شدم

ولی مهم نیست چون خودمو از دست ندادم. چون هستم و هنوز رویا دارم. 

 

× زندگی کمان است ، زه آن رویا ، کجاست کماندار؟
....
تیردان خفته است، تیرها پراکنده شده اند.
شست کماندار کی روی زه جای خواهد گرفت؟

ص۱۲۱ سفر درونی- رومن رولان

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan