...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

از استراتژی های وی در زندگی بود

اصولا من یه چیزی رو دلم میخواد بعد میرم دنبال خواصش می گردم !

:)) :/

+ حالا این از انتخاب خورد و خوراک شروع میشه تاااا برو بالا دیگه هر چی

همینطوری

لیلای بی سامان تویی 
مجنون سرگردان منم 

مجنون بی سامان تویی 
لیلای سرگردان منم 


× ... 

× همینطوری 

دربند آن مباش که نشنید یا شنید

درد ها و تاریکی های درون ما ، تنها با آگاهی روشن می شود! 


نه ؟


+ در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


+ تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست


+ حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

دربند آن مباش که نشنید یا شنید 

دودوتا پنج تا

واقعا سر کار رفتن در پاییز و زمستان چالش عجیبیه برای من 


دو سال پیش در معیت آقای ماه (پدر) بودیم در پاییز و زمستان . اما خب کار سبکی داشتم با ساعت کاری کم


غیر از این یه بار ، توی این چند سال همیشه شغل های بیرونیم توی بهار و تابستون بوده 


و همین باعث این ایده بوده در من که کاش می شد 6 ماه از سال برای دل خودم باشم و 6 ماه دیگه ش رو کار کنم اما همچین چیزی ممکن نیست! 


ولی اگر بعدا و بعدا تبدیل بشم به یه تسهیلگر اجتماعی و حالت دوره ای داشته باشه کارم ، می تونم این ایده رو اعمال کنم! (حالا اگر بشم!!)


البته اینجوری باید نصف سالی که برای دل خودمه رو مشغول پول درآوردن باشم :/ چون هیچی از مددکار جامعه بودن بهم نخواهد ماسید و ممکنه خودم از گرسنگی جان بدم


حالا چه جوری پول درآورم !!!؟ نمی دانم واقعا 


حالا کو تا اون موقع! فعلا که اختیار هیچیمون دست خودمون نیست 


فعلا که همین جاییم و اگه یه مقدار دیگه وضعیت جامعه به این شکل پیش بره ، احتمالا شرکت تنها نیروی اضافه بر سازمانش رو تعدیل نیرو کنه :))) و بیکار گردم


به هرحال من بیشتر از یه سالی که وعده شو داده بودم بهشون فکر نکنم بمونم ! 


+ الان دقیقا چه خبره رو کسی می دونه؟

ولی به قول عباس میلانی ، این کشور به هیچ طریق سر و سامون نمی گیره مگر از اصلاحات اساسی پایین به بالا !! 

البته که بالا به پایین هم موثره ولی خب پایین به بالا تنها چیزیه که ماها بتونیم بهش فکر کنیم یا براش کاری کنیم :))) 


چ شد!

کمی

من هنوزم معتقدم ما آدما با همه درد ها ، زخم ها و قیژ و قاژ ها و تاریکی ها و زامبی های چسبنده درونمون ، 

می تونیم نسخه های بهتری از خودمون رو ارائه بدیم! 

حداقل کمی بهتری 

کمی آسوده تر و سبک تری 

و ...


به شرطی که انگیزه شو داشته باشیم!

پرسه

رکورد عطسه رو امروز زدم !! 


سلام پاییزم ! چه پیش ورود کولاکی !! 


+ هفته ی پیش خیلی هفته پر مشغله ای بود 

اینقدر که اصلا وقت نکردم راجبش بگم 

امتحانا و مهمون و عروسی دو تا از رفقا و آماده کردن خونه دوست عروسمون با مریم و شبش خونه مریم اینا برای اولین باررر !


خوبه خاطرات خوبی شد ... خصوصا اوقاتی که با دوست به سر شد 


+ راستش با این وضعی که در جامعه هست ، حالا یا ناامنی روانی یا ناامنی واقعا واقعی ، همه هدف ها و آرزو ها و آینده نگری هامون گنگ و مبهم شده 

و دیگه کلا به آینده و کارهام فکر نمی کنم

واقعا شبیه راه رفتن توی مه غلیظ شده یا داره میشه

فقط می تونی به قدم بعدی فکر کنی 


برای بخش عاطفی زندگیمم تصمیم گرفتم تمام سعیمو بکنم سر و صداهای درونمو ساکت کنم تا عصبانی نباشم و یه جورایی توی افق محو باشم 


امروز صبح حال و هوای خوبی داشتم ... باد های خنکی میومد


به خودم گفتم : فرض کن کلا یه سال دیگه از عمرت مونده و باید همین یه سالو زندگی کنی

تا ببینی اصن که یار (پروردگار و کائنات) که را خواهد و میلش به که باشد ... 

و کجا باید رفت 

خواب

دست و دلم نه به رفتنه نه اومدن

برام دوباره گنگ و مبهم شدی

نه حدسی نه تصوری

ایستادم 

ایستادم چند قدم به عقب 

ایستادم چند قدم به جلو 

بازم ایستادم


چند قدم عقب که می رم 

به وجود خودمم شک می کنم

چه برسه به این ضمیر مفرد مخاطب : تو 


*شایدم زندگیمون خواب بوده

Soul

بقیه آدما به روح اعتقاد ندارن؟ 



- نه مث من 

نه مث تو

Other side

به ماه میگم ... کاشکی هر چی که بشه توی زندگیم ، بازم بتونم از هوای خوش و نگاه کردن به تو و ژرفای آسمون لذت ببرم 

بعد خودمو توی آینه دیدم و بهش گفتم : هر کاری ازم بربیاد برای شادیت می کنم. نمیزارم پژمرده مطلق شی ... نمیزارم خاموووش شی 

× every thing you want 
is on the other side of fear

رو زمینم یا هوا !

عجب روز عجیبی داشتم 

اولش که گوشیمو خونه جا گذاشتم صبح 

بعدم در معرض یه دزدی واقع شدم (سر صبح!!!!) 

و در نهایت روز امتحانو اشتباه رفتم. یعنی فکر کردم امروز ششمه و پنجم بود😂😂 

رفتم دانشگاه ، کلی هم درس خوندم با استرس بعد دیدم چرا از همکلاسی ها هیچ کس نیومده ... شک کردم 😂 نگو امتحان فرداس


بهترین قسمتش اون موقعش بود که از شرکت اومدم و رفتم آبمیوه فروشیه ، انبه طالبی خوردم با کیک هام . خیلی خوشمزه بود😁 


+ چند وقته این سوتی های این مدلیم داره زیاد میشه دیگه دیگه 😐😂 شورشو دارم درمیارم ینی؟ 

خیلی گناه دارم 😣 به خیر گذشت اما

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan