ماها خیییییلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کنیم ، متاثر از آدم های اطراف و اکنافمون هستیم!
خیییلی ...
و نه حتی اشخاص خاص ! فراتر از اون
- تاریخ : شنبه ۲۶ خرداد ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۵۹
- |
- نظرات [ ۰ ]
نوارمغزی های یک ذهن خسته
ماها خیییییلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کنیم ، متاثر از آدم های اطراف و اکنافمون هستیم!
خیییلی ...
و نه حتی اشخاص خاص ! فراتر از اون
خیلییییییییی وقت بود صدای جیغ خوشحالی خودمو نشنیده بودم
اون قدر دور که انگار هیچ وقت نبوده
ولی امروز بود😂😍♥️♥️♥️♥️
و اینه معجزه فوتبال ... معجزه هنر
فکر کنم قشنگ ۴۰ امتیاز یهویی کشیده شد روی احساس امید جمعی بسیاری از مردم ایران در تمام جهان
× مرسی گااااد
ما لازم داریم این امیدو
بچه هامون باید این مملکتو یه مملکت واقعی ببینن
که تونسته با چالش هاش مقابله کنه ... رو در رو ...
× چه حس خوبی که هممون متوجه این حال هستیم!
فکر کنم اون قدری درد کشیدیم که بتونیم عبرت بگیریم ...
+ ذره ذره جمع گردد
وانگهی دریا شویم ...
× در دوره ای زیست می کنیم که معتقدم آدم های خوب زیادی داره
شاید دیده نشن یا دیر همدیگه رو پیدا کنیم اما هستیم... زیادیم... زنده ایم ...
عشق ؟
یکی باید باشه که فقط برای خودت باشه
تو رو درست ادراک کنه
دیوونه هم باشه
همون یکی که بخواد بمونه نه که بخواد بره
.
.
غیر از اینا باشه همون نباشه بهتره
غیر از اینا هر چی بود بگذر بگذر بگذر ...
.
.
چی یاد گرفتم از این چند سال ؟
اینکه دوست داشتن های حتی شدید آدم ها رو به روی خودم نیارم و پیگیرش نشم و باور نکنم برای خودم
باید یادم بیارم که این جغرافیا ، زمان و مختصات شخصیت خودم طوریه که فقط باید گذشت
فقط باید تصویر ماه توی آب بود
و با وجودی که درخت خیابون بودن رو دوست ندارم ولی باید درخت خیابون بود ...
.
.
.
مریم معتقده که من شانس نداشتم در طول این سال ها😂😁
× دعا :
قدرت و توانی برای نرفتن راه هایی که عمیقا بهشون مایلی ولی مطمئنی برای خودت و دیگران پر از ضرره ...
+ ولی اگر یه روزی اومد که خوشحال تر از این روزها بودیم ...
اون چه خوشحالی پر قیمتی خواهد بود
ضمیر "تو" برای من همیشه در طول زندگانیم (خیلی جدی) یه جور منصب و مقام مخصوص و ویژه بوده که نمی تونستم و نمی تونم در آن واحد و در یک برهه زمانی به بیش از یک نفر نسبتش بدم
ولی خب در طول سال های مختلف این تاج زیبا روی سر آدم ها چرخیده
گاهی برداشته شده از سر یکی و دوباره بهش برگشته. گاهی ... گاهی و ...
+ و حالا هم که رو هواس و دست خودم باشه میگیرم میزارمش زیر خاکی
نگران نباشید
من کبریت بی خطرم
مدتی هست کبریت بی خطرم
خوب دیدید نه؟
دورم و دور می مونم
نمی سوزونم
من یه ماهم ...
از یه خورشیدی نور می گیرم
که نمیشناسمش ...
× تا ماه شب افروزش پشت این پرده ها نهان است ... ... ... ...
قدرت به چشم هاش داره بر می گرده
احساس می کنم چه خرسند میشم و سبک تر
دیدن احساس پرواز توی چشم عزیزان ، یکی از نعمت های زندگی است
یه لحظه به خودم اومدم دیدم قرار نبوده که هیچ وقت این شکلی بمونه همه چی . این روز باید می رسیده ولی من چه نمی دیدمش
+ با اینکه خواهرم در حال قدرتمندش کمتر بهم نیاز داره و .... ، اما همیشه عاشقانه خواهر قدرتمندم رو دوست داشتم و میخواستم که همیشه ملاقاتش کنم
که او لایق بهترین ها بوده همیشه
کلا وقتی قسمت زیبایی شناسی علاقه ها به نیازها می چربه ، علاقه ها خیلی با ارزش تر و قیمت دار تر می شن
+ یه روزی ما و خاطراتمون تموم میشیم ولی مطمئنم هیچی گم و محو نمیشه چون ما نامیرائیم
فقط یه وقت همه چی خیلی شفاف میشه
خیلی شفاف
+ ما را برای زنده ماندن ... قلبی از دریا باید ...
طاقتی از پولاد باید ...
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ...
× وقتی برآیند روزهای سخت بشه رسیدن به آرامش و کنترل بیشتر ... یعنی زندگی پیام داده : آفرین... شما موفق شدید... ادامه دهید 🕯
راستش اصلا از این حرفا که اونا اینجور و ما اینجور خوشم نمیادا
ولی رنج و تلاشی که ماها توی این مملکت برای تحقق خویشتن ، استقلال و جدا شدن از هم خونه ای هایی که دوستشون نداریم می کشیم ،
مقایسه کنید با دخترایی که اونجاها مستقل شدنشون جزو حقوق طبیعی و بدیهیشونه
اون وقت ما اینجا ذره ذره باید ذوب شیم و بجنگیم و خورد خورد و ریز ریز ... تا بالاخره به یه موفقیت هایی برسیم یا نرسیم
اینجا ما حتی نمی فهمیم دقیقا چی دوست داریم . چون گزینه های روی میزی نداریم
بدبختی هم اینجاس که نمی شه چیزی گفت یا به جایی شکایت کرد یا حق خواهی کرد یا حتی بهشون گفت چیزی یا حتی ... هیچی هیچی هیچی
هیچ دقت کردین توی مملکت ما خانواده هایی که دختر دارن خیلی دپرس تر و افسرده تر از خانواده هایی هستن که پسر دارن!!!
خیلی جالبه
اینجا باید وایسی هر روز کسایی رو تماشا کنی که از روی خواسته و ناخواسته بهت یه ضربه های جبران ناپذیری زدن و با امتدادشون دائم روی زخم هات تمدید می زنن
همه چی اینقدر کج دار و مریزه که اگه دو روز حواست نباشه همه چی می ریزه روی سرت
اینجا باید وایسی ... وقتی اون قدر درون گرا و لعنتی هستی که نه اون بیرون کسی رو داری ... نه اینکه در این درون کسی رو داری ...
من که حتی به اون درجه از عرفان رسیدم که دیگه به هیچ آدمی هم احتیاج ندارم ...
اگر اسبابی برای رفتن و دور شدن بود ، هیچ وقت درنگ نمی کردم
دلم نمیخواد درکش کنم. دلم نمیخواد . نه دلم می خواد نه می تونم! چه قدر ؟ دیگه چه قدر؟ مگه از خودم چی مونده؟؟؟ چه قدر ازم مونده واقعا که بخوام اینطوری هدر بدم؟
واقعا نه اونقدر بچه م نه اونقدر احمق که منتظر کسی یا اتفاقی باشم . تنها چیزی که منتظرشم : اتفاقیه که به دست خودم رقم بخوره. دوست ندارم هیچ بشری بره توی کسوت نجات دهنده من و تا می تونه ازم باجشو بگیره
یه عمر اسیر بودیم ... دیگه بسمونه . از این اسیری به اون اسیری چه فایده!
اگر حتی 10 درصد میل به رهایی به شیوه سنتی از وضعیت فعلی داشتم ، حتما اقدام می کردم ولی چه کنم که میلم کاملا منفیه در این زمینه
این گلایه ها نتایجی نداره ... ولی امیدوارم آزاد شدنم اون قدر دیر نباشه که دیگه ازش خوشحال نشم
می دونم که خیلی ها هستن که از این جهت خیلی راحت تر بودن یا اصلا کلا براشون مساله نیست این قضیه ولی می دونم هم که خیلیا هستن که حال منو می فهمن کم و بیش تر از این
نمی دونم ... ! ......