...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

خوب شد

آهنگ های کمی قدیم تر رو که می شنوم ، به هر تو که می رسم و هر ستایش و ابراز عشق و نیاز به تو رو که می شنوم ، یه جور حس تهی بی معنی بهم دست میده 

+ یه چیزی که آروم آروم شروع بشه و آروم آروم اوج بگیره

اما بال داشته باشه 

که سقوط نکنه 


+ گاهی حس تهی هم خوبه 


× خب یه سلامی هم بکنیم به کتاب های کنکور 

حالا سنو ولش کن 

کی رسیدیم به وقتی که بتونیم برا کنکور ارشد بخونیم!!!


+ غمش می دونی کجا بود؟ 

پیشونیمو به در کمد تکیه دادم و خوب شد می شنیدم 

شونه م تکونی خورد و اشکی افتاد کف موکت 

غمش اونجا بود که هر کسی که گفتا غم من دارد ، از اولش هم اومده بود که غم من داشته باشه نه منو 

در نتیجه حتی اگه منو نداشته باشه و ناراحت هم باشه ، خوشحال و رضایت مند میشه در نهایت چون غمی که میخواست رو گرفته 

و این که در نهایت سر بی کلاه برای منه ، ناراحت کننده بود 

همینه که باعث میشه بخوام خودخواه تر از این زندگی را بپویم ...


× من تو را بر شانه هایم می کشم 

یا تو می خوانی به گیسویت مرا ... 

(خوب شد_همایون شجریان)


این ازون هاست که داستانی پشتش دارد که فقط خودم می دونم. 

آزاد و بی نقاب

دنبال من نگرد 

دیگر تمام شد 

آن شب سکوت من 

ختم کلام شد 

دنبال من نیا 

من خانه نیستم 

با راز این سفر 

بیگانه نیستم 

.

.

دنبال من نگرد 

این یک ترانه نیست

از تو بریده ام 

رفتن بهانه نیست 

دیگر تمام شد 

عالیجناب من 

لحن قدیم عشق 

ماسید در دهن 

.

.

دنبال من نگرد 

دنبال من نیا 

من پر کشیده ام 

از کوچه بی صدا 

.

.

من یک قلندرم 

نه لات در به در 

من روح جنگلم 

نه منجی بشر 

.

.

پرواز می کنم 

آزاد و بی نقاب 



× قسمت هایی از ترانه دنبال من نگرد که مانی رهنما توی آلبوم جدیدش با خودم می رقصم خونده 

و من این آهنگ و ترانه رو خیلی دوست دارم و مناسب حاله

کیک صورتی

تاپینگ کیک تولد صورتی بود :))) 

وقتی داشتم درستش می کردم یهو دیدم عی بابا ... کیک تولد دخترمو برای خودم درست کردم :) 


پونزده تیر تیر

خواهر جان جانان در نامه ی خانوادگی جالبشون نوشته که رسیدم به سن الیزابت بنت!!! 

وقتی اینو خوندم یه لحظه شوک شدم 

واقعا؟😂😂 

خدایاااا ... ! 

راستی خدایا مرسی ازت که ... :)


کمکم کن ... میخوام فاز زندگی بردارم . از الان تا آخرش 


نمی دونم چند تا ۱۵ تیر دیگه خواهم داشت ولی امروز ... زنده باد زندگی و زنده بودن


ولی جدی جدی بزرگ شدیما ! الکی الکی 

من و مریم در شوک هستیم


این چین های جدید زیر چشم ها و خط و خطوط های ریزی که این مجسمه رو پیچیده تر و پخته تر کرده


+ گذشته رو انکار نمی کنم و بغلش می کنم 

و درک می کنم تاثیراتش رو بر خودم و به عنوان خودم می پذیرم 

ولی اسارت ... نه 

دوره ش تمومه 

ایشالا 


باید گذاشت و گذشت ... 

جاده دو طرفه

حالا کاری نداریم ... با اینکه هیچ وقت هیچ رابطه ای از هر نوعی برامون ایده آل و ۱۰۰ درصد رضایتی نیست ... 

اما بعضی آدما انگار رابطه براشون سخت تره 

اما همین رابطه برقرار کردن با آدم هاست که ما رو بزرگ می کنه و خودمونو بهمون نشون میده 

همین رابطه های خوب و بد و دور و نزدیکه که ما رو به چالش می کشه و پویا نگه می داره ما رو 

وگرنه ما به خود خودمون باشه تا آخر عمومون همین شکلی که هستیم می مونیم


و به هرحال هر رابطه ای هم دو سویه س و دو طرف داره 

من حتی عشق یک طرفه رو هم تکذیب می کنم😁 


اما خب درصدها فرق داره.


+ آدما هیچ وقت ایده آل و ۱۰۰ درصد ما نیستن چون اون ها برای خودشونن. هرکسی برای خودش و مال خودشه نه برای ما و مال ما. هر کسی از جهت خودش به ما نگاه می کنه و ما هم بالعکس 

اما خلاصه باید از مواهب با هم زیستن لذت ببریم و از سختی هاش هم خرسند شیم اگر مواهبش می چربه به سختی هاش

نه به درماندگی آموخته شده

یکی از چیزایی که خیلی اذیتم می کنه اینه که 

کسی که رو به روم نشسته خودشو باور نداشته باشه 

چون اگر دوستت داشته باشه ، 

خودشو با تو مخلوط می کنه 

و تو رو هم با بی باوری نگاه می کنه 

نمی گم کلهم ولی در مجموع چرا 



با تمام وجودم میخوام نه بگم به درماندگی آموخته شده 

نههه به درماندگی آموخته شده 

درماندگی آموخته شده ، افسردگی و درماندگی است که بعد از چند بار شکست در زمینه ای بهش دچار میشیم و دیگه هیج اقدامی در جهتش انجام نمی دیم. درحالی که ممکنه هدف در یک متری یا زیر پامون باشه


+ من و مریم دوستای خیلی خوبی هستیم 

اما اعتراف می کنم امروز روز خوبمون نبود و بهم خیلی فشار اومد 

با اینکه بهش خیلی نیاز داشتم 

اما نمی دونم چرا کانکت نشدیم 

راستش نمی دونه ولی من اصلا از وقتایی که فقط در مورد زندگانی سوال پیچم می کنه یا میخواد بهم ثابت کنه جذابیت و دختر بودن رو بلد نیستم ، خوشم نمیاد 


من فکر می کنم خب سبک خودمو دارم. سبکم قابل ارتقا می تونه باشه اما قرار نیست بشم شکل بقیه لزوما 


هر کسی اگه قبول کنه سبک خودشو داره ، دیگه مشکلی نبود واقعا ...


+ ولی واقعا توضیح دادن احساساتم چه کار پر از سختی و دشواری عجیبی شده 

دیوار

همیشه بین ما دیوار ، دلیل فاصله ها نیست

یه وقتایی گناه از ماست 

جدایی کار دنیا نیست


× دارم آلبوم جدید مانی رو می نیوشم


+ چه قدر سخته ثابت کردن خودت دائم برای دیگران 

ثابت کردن علت و علل چیزایی که دوست داری و بهشون مایلی


چه قدر سخته همیشه جواب پس دادن 

ستاره ای آخر این تاریکی هست

به مریم میگم : 

بعد از اون روزهای ۱۸ سالگی دیگه چشم های هیچ کسی رو ندیده چشم هام 

ترسیده و اجتناب کار ... 


+ اما می شکنه این روزه داری 

می شکنه بالاخره 

بالاخره دوباره باز میشه این پرده 

شاید بازم یه ستاره بدرخشه 

توی تاریکی چشم هام 


+ جالب اینجاست که بعد از اون پاییز ۱۸ سالگی ، حتی خود اون آدم هم موفق نشد هیچ وقت دوباره ببینه منو 

همون من واقعی و ساکت که ته تاریکی چشم هام نشسته 

Silent dream

شبیه رویایی ساکت ... 

Out

در یک مراحلی که آدما لبریزن نباس هیچ توصیه ای داشت

فقط باید شنید 


+ این روزها کجام؟ چه می کنم؟ 

میام و میرم و در کارم که راهی برای خودم باز کنم 


+ میرم و میام و سعی می کنم مقابله کنم 


+ از یک بعدازظهر داغ که سرم داره می سوزه می رسم خونه و وقتی دارم درو می بندم با خودم میگم : بزرگ ترین اشتباه شاعر مسلکان اینه که بترسند از اینکه دیگه شعرها سراغشون نیان یا مثل قبل خوب نباشن 

اون وقت تن میدن به تور کردن هر احساس ریز و درشتی و نوشتن هر چیزی و بعد چاپ کردنش


یه شاعر نباید بترسه 

یه عاشق نباید بترسه 


ترس شعر رو 

ترس عشق رو 

نابود می کنه 


+ جاش گروبان همیشه در تمامی مراحل زندگی من حضور فعال داشته

مرسی ازت جاش!!! 


به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan